۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

انفجار خشم فرو خفته در مصر و پیامدهای آن


شمال آفریقا و خاورمیانه شاهد رویدادهای بیسابقه ای است. نظم سیاسی مستقر در کشورهای عربی پیرامون دریای مدیترانه به لرزه افتاده است. این زلزله سیاسی، یمن و عربستان و اردن را هم تکان داده است. مردمی که چند نسل است گرفتار رژیم های مستبد و مرتجع اند، اینبار با جرقه گرانی و بیکاری و خطر فقر و فلاکتی تحمل ناپذیر به خیابان ها آمده اند. بهانه و محرک اولیه هر خیزش متفاوت و خاص است اما ریشه یکی است.  آنچه همه این جنبش ها را به یکدیگر متصل می کند خواست تغییر است. از این وضعیت خسته شده اند. مردم خواهان تغییرات سیاسی و اقتصادی اند. حرکت اعتراضی نسبتا یک شکل و مشابهی که امروز در شمال آفریقا و خاورمیانه می بینیم پاسخی است که قربانیان نظام سرمایه داری جهانی و آماج های اصلی گلوبالیزاسیون و نئولیبرالیسم امپریالیستی به وضع موجود می دهند. تاثیر پذیری و «تقلید» سریع این خیزش ها از یکدیگر نیز ریشه در همین واقعیت مادی مشترک و «یک شکل سازی» دنیا توسط سرمایه امپریالیستی دارد. حتی می توان رد پای تاثیرات خیزش سال 88 در ایران را در نوع انگیزش و تحرک جوانان این کشورها مشاهده کرد. شک نکنید اینکه توده ها در ایران علیه یک رژیم استبداد مذهبی اسلامی برخاستند و با وحشیانه ترین شکل سرکوب پاسخ گرفتند در ذهنیت بخشی از جوانان خاورمیانه و شمال آفریقا تاثیر سیاسی مهمی گذاشته و آنان را نسبت به آلترناتیو اسلام سیاسی دچار تردید و حتی انزجار کرده است.
وقایع امروز نشانه ای از دوران جدیدی است که دنیا به آن پا گذاشته است. همان شرایطی که در پی فروپاشی بلوک شرق شکل گرفت و صف آرایی و تناسب قوای جدیدی را به نظام سرمایه داری جهانی تحمیل کرد، همان تضادهایی که امپریالیسم آمریکا برای پاسخ دادن به آن ها و سوار شدن بر اوضاع می خواست طرح «خاورمیانه بزرگ» و «نظم نوین جهانی» را به اجراء بگذارد، اینک به صورت انفجار پیاپی خشم توده ها خودنمایی می کند.
این روزها کلمه انقلاب دوباره بر سر زبان ها افتاده است. این ایده زمانی تقویت شد که بن علی رئیس جمهور مادام العمر تونس، یک ماه تظاهرات خشماگین توده ای را تاب نیاورد و دستگاه نظامی سرکوبگر هم پشتش را خالی کرد، فرار را بر قرار ترجیح داد. رسانه های دنیای عرب و غرب، اسم این تغییر سیاسی را انقلاب گذاشتند. بعضی از مقامات اروپایی و استراتژیست های عرب به سران دیگر کشورهای منطقه هشدار دادند که اگر نجنبید شاهد «تونس»های پیاپی خواهیم بود! اما دیگر برای این جور هشدارها دیر شده بود. مصر شعله ور شد. ده روز درگیری خونین که با حمله به مراکز انتظامی و امنیتی و زندان ها، خلع سلاح پاسگاه های پلیس و آتش زدن خودروهای دولتی همراه بوده، حسنی مبارک را به آخر خط رسانده است.
تحولات مصر شوخی بردار نیست. طی سه دهه اخیر، مصر و عربستان پایگاه های استوار و موثر آمریکا در منطقه بوده اند. به طور مشخص، پیمان صلح پایدار بین مصر و اسرائیل، ستون حفاظت غرب از اسرائیل محسوب می شود. آمریکا سرمایه گذاری های نظامی و اقتصادی عظیمی در مصر انجام داده است. بخشی از جریان انتقال نفت خاورمیانه به غرب از طریق کانال سوئز انجام می گیرد. ادامه و تشدید بی ثباتی سیاسی در این کشور، نه فقط شاخص ها را در بازارهای نفت و بورس جهان به تکان در می آورد بلکه ساختار نظم امپریالیستی و تناسب قوای موجود در منطقه را بر هم می زند.
یک مشخصه موج خیزش توده ای در مصر، تونس و کشورهای دیگر این بود که در ابتدا مهر هیچ نیروی سیاسی معینی را بر پیشانی نداشت. وقتی که قشرهای مختلف مردم به صورت غیر متشکل و با باورها و تمایلات گوناگون و افق سیاسی مبهم به خیابان ها می ریزند، حرکات شان تا مدتی غیر قابل مهار است. در چنین حال و هوای شاهد ابتکار عمل های مبارزاتی و بروز اقدامات رادیکال علیه نظم موجود هستیم. و همانطور که می بینیم نیروی جوان جامعه عامل این ابتکار عمل ها و رادیکالیسم است. بر بستر چنین اوضاعی، فرصت ها و امکانات مساعدی برای متشکل و متحد شدن مردم و مطرح کردن خواسته های مشترک شان به وجود می آید. حتی فشار قدرتمند خیزش توده ای می تواند بعضی از این خواسته ها را به نظام حاکم تحمیل کند و بعضی تغییرات سیاسی و اجتماعی نسبتا ماندگار را به دنبال داشته باشد.
اما واقعیت اینست که در جوامع منطقه و در درون این خیزش ها با یک خلاء سیاسی روبرو نیستیم. احزاب و نیروهای سیاسی گوناگون با سابقه سیاسی و پشتوانه معین طبقاتی و متحدان معین جهانی و منطقه ای در صحنه حضور دارند. قدرت های امپریالیستی و ارتجاعی نیز برای کنترل و جهت دهی به تحولات سیاسی کشورها اساسا به همین نیروها متکی می شوند. احزاب و تشکل های اپوزیسیون در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه، خواه رسمی و قانونی باشند خواه غیر قانونی و تبعیدی، اساسا ضدانقلابی و مرتجع و یا رفرمیست و محافظه کارند. وجود بعضی نیروهای متفاوت اپوزیسیون مثلا «اتحادیه های کارگری» و «جبهه احزاب چپ» در تونس، به علت افق سیاسی محدود و جهت گیری اساسا رفرمیستی شان، نمی تواند تغییر و تحولی جدی در اوضاع آتی ایجاد کند.
شک نداشته باشید که همین حالا آمریکا و اروپا و وابستگان شان در منطقه خاورمیانه به طور شبانه روزی برای یافتن راه حلی برای بحران انفجاری مصر کار می کنند. بخش مهمی از این تلاش، ساختن آلترناتیوهای مطمئن برای «مصر بدون مبارک» و مهار یا منحرف کردن خیزش توده های محروم و روشنفکران و جوانان معترض و آزادیخواه است. در این میان ارتش سرکوبگر مصر به ایفای یک نقش موذیانه مشغول است. از یک طرف، «فاصله ای» را از باند مبارک حفظ می کند و از طرف دیگر بخش های رادیکال مردم را تهدید می کند که دست از پا خطا نکنید. دستورالعمل ها و پیشنهادهای امثال اوباما و سران دولت های اروپایی در مورد «ضرورت انجام تغییرات سیاسی با پرهیز از هرج و مرج و اعمال خشونت از هر دو طرف» همین هدف را دنبال می کند. آمریکا و غرب، مردم را به گذار مسالمت آمیز به کمک ارتش فرا می خوانند و از حالا دارند لیست نیروهای شرکت کننده در دولت آتی را تهیه می کنند. نباید تعجب کرد که آمریکا بر ضرورت حضور نیروهای غیر سکولار (مشخصا مرتجعین اخوان المسلمین) در ترکیب هیئت حاکمه آتی تاکید کرده است.
بنابراین این احتمالی قوی و واقعی است که تونس و مصر و دیگر کشورهای منطقه می توانند به زیر چتر آلترناتیوهای ضد مردمی کشانده شوند. تحولات کنونی می تواند به شکل یک «انقلاب مخملی» و بر سر کار آمدن ائتلافی از ارتش و نیروهای امنیتی با سیاستمداران کهنه کار بورژوا و نوکر امپریالیسم به اصطلاح «جمع شود». از طرف دیگر ممکن است شاهد پایه گیری سریع و سواری گرفتن جریان های مرتجع اسلامی بنیادگرا یا به اصطلاح مدرن از نوع حاکمان ترکیه از توده ها شویم. این نکته را نباید ناگفته گذاشت که «آلترناتیو اسلامی» نه می تواند و نه خود تمایل دارد که به عنوان یک جریان مجزا و مستقل در صحنه عرض اندام کند. جریان های مرتجعی از قبیل «اخوان المسلمین» فقط به دنبال شریک شدن در قدرت سیاسی و ایفای نقش بیشتر به مثابه نماینده و شریکی از صف کارگزاران نظام سرمایه داری جهان هستند. در این میان، رژیم جمهوری اسلامی ایران هم تلاش خود را خواهد کرد که با تشدید تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک و صرف مبالغ هنگفت در این کشورها برای خود جای پایی در تحولات آتی باز کند و حداقل بر تناسب قوای درون دولت های آتی و ائتلاف های منطقه ای به نفع خود تاثیر بگذارد.
جنبه دیگری از واقعیت اینست که جریان های انقلابی و کمونیست در کشورهای منطقه بر اثر چند دهه سرکوب و خفقان سیاسی، و نیز به علت سردرگمی های سیاسی و ایدئولوژیک خودشان، از صحنه حذف شده اند. اگر نشانی از چنین جریان های وجود داشته باشد، یا اگر جریان های نوینی از جوانان انقلابی در حال شکل گیری باشد، اساسا نطفه ای و ضعیف است. آنچه این اوضاع متلاطم برای چنین حرکت کمونیستی و انقلابی در بر دارد، مسلما فرصت و امکانات به مراتب بیشتر از گذشته برای شناساندن خود به توده های ستمدیده، برای متشکل تر شدن و گسترش یافتن است. اما این تغییر و تحولی دشوار است که به شکل خود به خودی صورت نخواهد گرفت و مستلزم استقلال فکر و عمل و خلاف جریان رفتن در صحنه ای است که نیروهای قدرتمندتر طبقاتی برای هدایت آن در تلاشند.
امروز استفاده از فرصت ها و سازماندهی مقاومت موثر توده ای و بنیان گذاشتن یک مبارزه انقلابی را اساسا باید در نیروی نوین و جوانی جست و جو کرد که کل نظام حاکم و نمایندگان و مدافعان رنگارنگش را به چالش بگیرد، و ماهیت آلترناتیوهای مرتجع و امپریالیستی را افشاء کند. این پدیده ای ضروری است که تازه باید متولد شود. تولد چنین پدیده ای حاصل پیوند تئوری انقلابی و علم بروز شده مارکسیسم با نیروی اعتراض و مقاومت پرولترها و زنان و جوانان ـ روشنفکران این جوامع خواهد بود.
خلاصه کنیم، ما تازه در آغاز دور جدیدی از تحولات منطقه ای و جهانی هستیم. مسائل و تضادهای این روند پیچیده و متناقض را که بدون شک با عرض اندام نیروهای گوناگون طبقاتی همراه خواهد بود از این پس باید به شکل روزمره دنبال کرد. و در این میان، نطفه های جریان آلترناتیو انقلابی و نواندیش را هم حتما باید ردیابی کرد و آن ها را در برابر موج تبلیغات ضدانقلابی امپریالیست ها و مرتجعان دنیا که می خواهند بیراهه های خود را تنها طریق ممکن و موجود برای توده های مردم جلوه دهند، برجسته کرد. تلاش خواهیم کرد در هفته های پیش رو به زوایای دیگری از خیزش مردم منطقه بپردازیم.

---------------------------
     

باز هم در مورد برنامه ای که مدیریتش با امام زمان است!


چند هفته ای از شروع اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها یا همان حذف یارانه ها می گذرد. در این مدت، بیشترین حرفی که از مقامات جمهوری اسلامی شنیده ایم اینست که «دیدید هیچ اتفاقی نیفتاد!» از جانب مردم نیز بیشترین حرفی که به گوش می رسد اینست که «صبر کنید سال جدید شروع شود آن وقت می بینیم چه پوستی از ما می کنند!» هر دو این جمله ها بازگو کننده وضعی است که طرفین در آن قرار گرفته اند. همین جملات ساده و به ظاهر عامیانه، رابطه میان حاکمان ارتجاعی و توده های محکوم را به خوبی نشان می دهد. حرف مقامات بیش از هر چیز بیان هراسی است که از بروز آشوب و تلاطم اعتراضی از طرف پایینی ها دارند. و حرف مردم بازتاب بی اعتمادی بر حق آنان نسبت به رژیم هار سرمایه داری اسلامی و ماهیت ضد مردمی هر طرحی است که به اجراء می گذارد.
نتیجه فوری اجرای طرح دولت، قبل از همه برای قشرهایی محسوس بوده که کارشان مستقیما به مصرف گازوئیل وابسته است. افزایش قیمت گازوئیل آنقدر تکان دهنده بود که بلافاصله عکس العمل اعتراضی کامیونداران و رانندگان وسائط نقلیه سنگین را برانگیزد. این اعتراض به شکل اعتصاب یک هفته ای آنان و خوابیدن حمل و نقل کالاها از بنادر و ورودی های عمده به مراکز توزیع و مصرف انجام شد. این اعتصاب، اقدامی «پر سر و صدا» نبود که یکی دو نفر سخنگوی علنی اش بشوند یا بخواهند در سطح بین المللی قضیه را به اصطلاح «رسانه ای» کنند. اما آنقدر موثر بود که طی یک هفته، هیئت دولت و مقامات ستاد هدفمندی یارانه ها در موردش جلسات اضطراری برگزار کنند و فعلا با اضافه کردن سهمیه گازوئیل یارانه ای برای این قشر از مصرف کنندگان، به این اعتصاب «غیر رسمی» پایان بدهند. عامل اصلی عقب نشینی سریع دولت در برابر این حرکت اعتراضی، ترس از انتشار خبر و دامن گرفتن اعتراض های مشابه نسبت به حذف یارانه ها در بین قشرهای دیگر بود. انتشار خبر هر اعتراض و اعتصابی در این زمینه، درست در نقطه مقابل شعار تبلیغی «دیدید هیچ اتفاقی نیفتاد» قرار دارد و آن را خنثی می کند. به همین علت، رسانه های جمهوری اسلامی برای انعکاس خبر عقب نشینی دولت تنها به ذکر این جمله مبهم بسنده کردند که: «با پیگیری مقامات ذیربط و رسیدگی به مشکلات بخش حمل و نقل کالا، اختلالی که طی هفته گذشته در این زمینه ایجاد شده بود برطرف شد!»
اما غیر از کامیونداران، بخش های دیگری از جامعه نیز هستند که به شکل فوری نتایج اجرای طرح امام زمانی جمهوری اسلامی بر زندگیشان تاثیری مهلک گذاشته است. ازکارگران و زحمتکشان افغانستانی و خانواده هایشان که ساکن ایران هستند شروع کنیم که سال هاست با حداقل دستمزد و امکانات زندگی روزگار می گذرانند و به شکلی فوق العاده استثمار می شوند. در سال های اخیر، توده های مهاجر افغانستانی بارها مورد پیگرد و دستگیری قرار گرفته، از ایران اخراج شده اند. و هر بار با پرداخت بخش زیادی از حاصل کار و پس انداز خود به ماموران مرزی و مشخصاً مقامات سپاه پاسداران در مناطق شرقی، مجددا به ایران بازگشته اند. موقعیت غیرقانونی، نه تنها این زحمتکشان را مجبور به قبول کارهای سخت در بدترین شرایط و با کمترین دستمزد کرده، بلکه اینک آنان را بی دفاع در برابر امواج تورم و گرانی ناشی از حذف یارانه ها قرار داده است. دو برابر شدن قیمت نان و جهش در قیمت لبنیات و شکر و چای و انواع کنسروها، که غذای هر روزه و بلاتغییر آنان است مثل آوار بر سر کارگران افغانستانی و خانواده هایشان خراب شده است. آنان حتی از صدقه های تحقیر آمیز 8000 تومانی احمدی نژاد که تحت عنوان «سهم نان» مقابل مردم ایران پرتاب می شود بی بهره اند. آیا رژیم اسلامی با حذف یارانه ها دارد با یک تیر دو نشان می زند؟ یعنی به دنبال اخراج «داوطلبانه» مهاجران افغانستانی از ایران به کمک اهرم فشار اقتصادی هم هست؟ شاید چنین افکار جنایتکارانه ای در سرشان می چرخد، اما نتیجه عملی چیز دیگری خواهد بود. واقعیت اینست که کارگران و زحمتکشان افغانستانی بر اثر محرومیت ها و مصائب آن سوی مرز، کماکان چشم به فرصت های شغلی در ایران می دوزند. و این بار برای جبران فشارهای تورمی و تامین نیازهای اولیه و حداقل زندگی، مجبورند ساعات بیشتری را با شدت بیشتر کار کنند تا شاید دخل خود را به خرجشان نزدیک کنند. بروز تنش ها و درگیری های بیشتر میان این زحمتکشان با کارفرمایان دندان گرد و فرصت طلب، و بروز اعتراضات فردی و گروهی از سوی مهاجران افغانستانی در عکس العمل به این بی حقوقی ها و محرومیت های قانونی، دور از انتظار نیست. اینکه توده های مردم ایران منجمله فعالان جنبش کارگری و نیز روشنفکران و فکرسازان جامعه به این مساله چگونه نگاه کنند و عکس العمل نشان دهند، معیار مهمی خواهد بود. معیاری که نشان می دهد از رهایی و بهروزی
چه می فهمیم؟ و آیا برای کسب رهایی و بهروزی، محدوده ای فراتر از منافع تنگ نظرانه  «فرد خود»، «خانواده خود»، «ملت خود» جست و جو می کنیم یا نه؟ آیا به فکر بقیه همسرنوشتان خود هستیم و مبارزه خود را با اعتراضات آنان گره می زنیم یا نه؟
بخش دیگری که به شکل مستقیم و زودتر بقیه قشرها از طرح حذف یارانه ها لطمه می بیند، قشر گسترده ای از طبقه کارگر ایران است: کارگران روزمزدی که درگیر مشاغل موقت و غیر رسمی هستند. ریشه و جا و مکان ثابت و ثبت شده ای در مراکز شهری ندارند و اغلب اهل مناطق دیگرند. بخشی، مقررات و حق و حقوق دم بریده کارگاه های زیر پنج نفر شامل شان می شود و کارفرما و دولت تقریبا هیچ تعهدی نسبت به آنان ندارند. بخشی دیگر، به چرخ خدمات شهری آویزانند و هر لحظه در معرض بیکاری. از نظر قانون هدفمند کردن یارانه ها، دولت اسم این نیروی کار متزلزل و بی نام ونشان را در ستون افراد خانوار در محل زادگاهشان ثبت می کند و بر مبنای هزینه های حداقلی که برای مناطق غالبا غیر شهری (یا به هر حال کمتر از هزینه شهرهای بزرگ) محاسبه شده، خرده ریزی به حساب سرپرست خانوار واریز می کند. اینکه تاثیر حذف یارانه ها بر معیشت و کار این بخش از جامعه چگونه خواهد بود، و اینکه کدام قشرهای دیگر جامعه بیش از سایرین در نتیجه «هدفمند شدن یارانه ها» لطمه خواهند خورد، را هفته بعد پی می گیریم.   
-----------------------------------------------------------
جمعی از فعالین کارگری(جافک)
نیمه اول بهمن ماه 1389
jafk1384.blogspot.com